باغ آشنایی




به باغ عشق و آشنایی ، خزان رسیده از جدایی
تو ای بهار آرزوها جدا ز ما بگو کجایی
سوی جنون کشانیم ، به خاک و خون نشانیم
دوباره گر نخوانیم ز راه لطف و مهربانی
ز دست غم در آتشم ، چو شعله گرم و سرکشم
ندیده ای چه می کشم ، بیا ببین غم نهانی
بشنو ز دلم نوای نا مرادی که نمانده مرا نشان شور و شادی
بیا ببین که همچون مرغ پر شکسته ای نشسته ام به شاخه ی محبت
چرا نصیبم از وصالت ای همای من نشد به غیر اشک و آه و مهنت
ز داغ سینه سوز من چو شام تیره روز من
ستاره بارد امشب از دیده ی من
چو ناله داغ آتشین بود به جان و تن قرین
منم که سر نهاده بر دشت و دمن
به باغ عشق و آشنایی ، خزان رسیده از جدایی
تو ای بهار آرزوها جدا ز ما بگو کجایی
سوی جنون کشانیم ، به خاک و خون نشانیم
دوباره گر نخوانیم ز راه لطف و مهربانی
ز دست غم در آتشم ، چو شعله گرم و سرکشم
ندیده ای چه می کشم ، بیا ببین غم نهانی
بیا ببین غم نهانی

منبع: http://www.semital.com